ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست به جامی داری
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفرکرده پیامی داری
خال سرسبز تو خوش دانه عیشیست ولی
بر کنار چمنش وه که چه دامی داری
بوی جان از لب خندان قدح میشنوم
بشنو ای خواجه اگر زان که مشامی داری
چون به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود
میکنم شکر که بر جور دوامی داری
نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود
تویی امروز در این شهر که نامی داری
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری
تفسیر غزل:
در میان عده ای ارج و قرب بالایی دارید و در جای دیگر همه منتظر ورودتان می باشند. بخت با شماست، خوشحال باشید و خدا را شکر کنید که جور و جفا از بین رفته و جای آن را مهر و وفا آمده است. نامتان پر آوازه می شود. بیشتر با خدا باشید و نماز شب بخوانید تا راهتان را گم نکنید.