ديوان اشعار حافظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید

گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک

از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار

تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبی گذران است نصیحت بشنو

چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن

بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو

آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق

خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

تفسیر غزل:
اگر به آرزو و اهداف خود نرسیدی، نا امید نباش. هرچه کرده ای، نتیجه ی آن را در آینده خواهی دید. خودپسندی را رها کن و عاقلانه بیندیش. از شکست های گذشته پند و عبرت بگیر و آنها را چراغ راه آینده بساز. دوران خوشی هم مانند روزگار رنج و مصیبت در گذر است. مغرور نباش.
شنبه بیستم 7 1398
(0) نظر
برچسب ها :
X