ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه
تفسیر غزل:
تغییرحالت شما همه را در بهت و حیرت فرو برده است. گاهی با رقیبان هم داستانید، گاهی با دوستان، قدر روزگار خود را نمی دانید. با همه سر جنگ و دعوا دارید. اطرافیانتان روی شما حساب می کنند ولی افسوس که همه را پراکنده نموده اید. مشکل شما زمانی حل می شود که به خدا و بعد به خودتان بپردازید.