بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن
که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
تفسیر غزل:
اگر به آنچه داری قانع باشی، هرگز غمگین و ناراحت نخواهی شد. به خداوند توکل کن و به خاطر منافع زودگذر دنیا، خود را به زحمت مینداز. بدون رنج و زحمت به جایی نخواهی رسید بنابراین بر اساس توانایی و قدرت خود زندگی کن. با تنبلی و سهل انگاری، انسان به جایی نمی رسد. پس اول باید مستعد و آماده باشی و سپس شروع به کار کنی.